حتی شما دوست عزیز!
اگه پسري و پيدا كردي كه : وقتي بهش تك ميزني سريع زنگ ميزنه.... برای دلم گاهی پدر میشوم ! به تو گفتهـ بودم که …
ولی کسی حواسش به گل نبود پشت چراغ قرمزی زنی گل میفروخت پشت چراغ قرمز بعدی زنی تن میفروخت کسی حواسش به چراغ نبود .... ‼‼‼ عشق آدم را داغ می کند ودوست داشتن، آدم را پخته هرداغی یک روز سرد می شود، اما هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود. من سرد... ﻫﻮﺍ ﺳــــــــﺮﺩ... ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺳــــﺮﺩ... ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺳـــــــﺮﺩ... ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﺳـــــــﺮﺩ... ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺳـــــــــــﺮﺩ...... ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ؟
به مَـن قـول بده در تـمامِ سال ـهایے کــه باقے مانـده تا ابـَد …. مـُواظب خـودت باشے دیگـر مَـن نـیستـم که یاد آوری ات کنم…
می دانی بهترین روز زندگیم کی می تواند باشد ؟ روزی که تو در میان ناباوری هایم می آیی و دستم را می گیری ... و آرام زمزمه می کنی : ♥ دوستت دارم ♥ و خواهی گفت که برای همیشه آمده ای ... آمده ای تا بمانی ... دوستت دارم عشقم(R) .......آنقدر مرا از سرد کرد,از عشقش,از خودش,از احساسش!...... اين آخرين بارم بود ! صداقــــ ــت ، یعنــــے حماقــــ ــت... كوك كن ساعتِ خویش ! اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است كوك كن ساعتِ خویش ! كه مـؤذّن، شبِ پیـش دسته گل داده به آب و در آغوش سحر رفته به خواب كوك كن ساعتِ خویش ! شاطری نیست در این شهرِ بزرگ كه سحر برخیزد شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین دیر برمی خیزند كوك كن ساعتِ خویش ! كه سحرگاه كسی بقچه در زیر بغل، هیِ حمّامی نیست كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی كوك كن ساعتِ خویش ! رفتگر مُرده و این كوچه دگر خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است كوك كن ساعتِ خویش ! ماكیان ها همه مستِ خوابند شهر هم . . . خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند كوك كن ساعتِ خویش ! كه در این شهر، دگر مستی نیست كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از میكده برمی گردد از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی كوك كن ساعتِ خویش ! اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر و در این شهر سحرخیزی نیست و سـحر نـزدیک است ..... باز باران بي ترانه من به پشت شيشه تنهايي افتاده شب نزدیک است..! مـي خواهــمـ داســـتانــي از علاقـه امـ به تو را بنويسـمـ يكـي بــود ، يكـي .....بـي خيـال.... !!خلاصــه اش ميــشود اينـکه دوست دارمـ لعنتــی! یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن... عادت نکرده ام هنـ ــوز ... یادت هست مادر؟اسم قاشق را گذاشتی قطار,هواپیما,کشتی,تایک لقمه بیشتر بخورم.یادت هست مادر؟شدی خلبان,ملوان,لوکومتیوران,میگفتی بخور تا بزرگ شی,اقا بشی,خانم طلا بشی,,ومن عادت کردم هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم. . .حتی بغض های نترکیده ام را . . . اولین و اخرین باری که دستانش را در دستانم احساس کردم برای خداحافظی از او بود . . . و حالا پشیمان از راندنش و انتظار برای سلامی دوباره برای گرفتن دستانش.....
یکی بیاد دست این خاطره هارو بگیره ببره... کلافه کرده اند مرا . . . بس که نق میزنند به جانم.......... سلام بهونه قشنگ من برای زندگی آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی منم تو رو سپردم دست خدای مهربون رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره سرفه های مکررم مال هوای دوریه مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم فانوس آرزوهامونو داری خاموش میکنی با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر تو رفتی، من غریب شدم چه دنیای عجیبیه دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن سلام ب همه کسایی ک یه وقتایی وقت با ارزششون رو صرف خوندن مطالب من میکنن بدون حاشیه بگم ک حدود یک ماهی نمیتونم وبم به روز کنم چون وقت نمیکنم(حالا بماند چرا) دیگه عرضی ندارم....یاحق تو می گذری ، من می گذرم تنهایی یعنی : نیمکت با هم بودنمان تنهاست در قفس تنهاييم تنها ياد توست ببـــیــــــن این اسمش دلــــــه ! هیچ میدانستی خدایا این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند باز هم ترانه های ناتمام
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فداي او شد و جان نیز هم اینکه می گویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم بس شنیدم داستان بی کسی بس شنیدم قصه ی دلواپسی قصه ی عشق از زبان هر کسی گفته اند از می حکایت ها بسی حال بشنو از من این افسانه را،داستان این دل دیوانه را؛ چشم هایش بویی از نیرنگ داشت دل دریغا،سینه ای از سنگ داشت با دلم انگار قصد جنگ داشت گویی از با من نشستن ننگ داشت. . . عاشقم من،عاشقم من،بحث هیچ انگار نیست لیک با عاشق نشستن عار نیست کار او اتش زدن،من سوختن در دل شب چشم بر در دوختن من خریدن ناز او نفروختن باز اتش در دلم افروختن. . سوختن در عشق را از بر شدیم اتشی بودیم و خاکستر شدیم. . . از غم این عشق مردن باک نیست خون دل هر لحظه خوردن با ک نیست. . . آه میترسم شبی رسوا شوم بدتر از رسوایی ام تنها شوم وای ازین صید و از ان کمند پیش رویم خنده،پشتم پوزخند.... "بر چنین نامهربانی دل مبند" دوستان گفتند و دل نشنید پند. . خانه ای ویران تر از ویرانه ام من حقیقت نیستم،،،،افسانه ام گرچه سوزد پر،ولی پروانه ام فاش میگویم که من دیوانه ام. . . تا به کی آخر این دیوانگی؟ پیلگی بهتر از این پروانگی. . . گفتمش آرام جانی؟گفت نه! گفتمش شیرین زبانی؟گفت نه! گفتمش نامهربانی؟گفت نه! میشود یک شب بمانی؟گفت نه!. . . . دل شبی دور از خیالش سر نکرد گفتمش،افسوس او باور نکرد .. . . خود نمیدانم خدایا چیستم؟ یک نفر با من بگوید کیستم؟. . . بس کشیدم آه از دل بردنش آه اگر آهم بگیرد دامنش. . . . با تمام بی کسی ها ساختم وای بر من! ساده بودم،باختم.
دل سپردن دست او دیوانگیست آه غیراز من کسی دیوانه نیست. . . گریه کردن تا سحر کار من است شاهد من چشم بیمار من است فکر میکردم که او یار من است،،،نه ! فقط در فکر ازار من است. . نیتش از عشق تنها خواهش است
"دوستت دارم"دروغی فاحش است. . یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت بغض تلخی در گلویم کرد و رفت. . . مذهب او"هرچه بادا باد"بود خوشبحالش،اینقدر آزاد بود. . . یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت من جوان بودم،پیرم کرد و رفت. . . صدای شکستن قلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد
هر وقت ناراحتي قلقلكت ميده و قربون صدقت ميره...تو داشبوردش هميشه پاستيل و لواشك داره...
هميشه تورو غافلگير ميكنه با رفتاراش..تكراري نميشه.........اولا كوفتت بشه
تا همين الانم كه باهاش بودي...من ك راضي نيستم
در ثاني پدر سوخته بس كه دختر بازي كرده
بلد شده راه و رسمشو سريع باهاش بهم بزن... باور كن. . .
تگ ها:
خشمگین میگویم :
بس کن
تو دیگر بزرگ شدی !
تگ ها:
همیشه بهم میگفت زندگیمی....
وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟
گفت آدم برای رسیدن به عشقش گاهی باید از زندگیش بگذره....
تگ ها:
با دلمـ بازی نکن؛
ببین…
خرابشـ کردی…
دیگر عاشق نمی شود…
تگ ها:
♥♥ بازم ببخشید اما اینم حقیقته ♥♥
پــِسـَر : تـو تـآ حـآلآ سـكـس בآشـتـے ؟
בُخـتـَر : نـہ نـَבآشـتـَ ـم ...
پــِسـَر : چـــرآ ؟
בُخـتـَر : چــون كـہ نمـے خــوآم ...
پــِسـَر : وَلـے سـكـس يـہ نيـآزه ...
בُخـتـَر : وآسـہ مـَ ـن نيســت ...
پــِسـَر : اَصلآ روشـَ ـن فـكــر نيســتــے ...
בُخـتـَر : ايـنـآ رو بـہ خــوآهـَرتـَ ـم گـُفـتـے ؟
پــِسـَر : ... :l
בُخـتـَر : پـَس خـَفـہ شــو ...
تگ ها:
تگ ها:
تگ ها:
تگ ها:
تگ ها:
تگ ها:
.....که حالا...
که حالا یخ بسته ام!...
.....آهای!!.......
........روی احساس من پا نگذارید...
.......لیز میخورید!!!!!!!
تگ ها:
ديگر احسـ ــاسمـ را برـآی کسـ ـــے عـــريـ ـآن نمــــے كنم .......
نبودن هایمـ را با خاطراتـــــے سر کـــ ــــن
که یاد مـــ ـــــرـآ بر بـ ـآد داد...
من و تو دیگر " مــ ــآ " نمــــے شویمـ...!
تگ ها:
تگ ها:
باز باران با تمام بي كسي هاي شبانه
مي خورد بر مرد تنها
مي چكد بر فرش خانه
باز مي آيد صداي چك چك غم
باز ماتم
نمي دانم ، نمي فهمم
كجاي قطره هاي بي كسي زيباست
نمي فهمم چرا مردم نمي فهمند
كه آن كودك كه زير ضربه شلاق باران سخت مي لرزد
كجاي ذلتش زيباست
نمي فهمم
كجاي اشك يك بابا
كه سقفي از گِل و آهن به زور چكمه باران
به روي همسرو پروانه هاي مرده اش آرام باريده
كجايش بوي عشق و عاشقي دارد
نمي دانم
نمي دانم چرا مردم نمي دانند
كه باران عشق تنها نيست
صداي ممتدش در امتداد رنج اين دلهاست
كجاي مرگ ما زيباست
نمي فهمم
ياد آرم روز باران را
ياد آرم مادرم در كنج باران مرد
كودكي ده ساله بودم
مي دويدم زير باران ، از براي نان
مادرم افتاد
مادرم در كوچه هاي پست شهر آرام جان مي داد
فقط من بودم و باران و گِل هاي خيابان بود
نمي دانم
كجــــاي اين لجـــــن زيباست
بشنو از من كودك من
پيش چشم مرد فردا
كه باران هست زيبا از براي مردم زيباي بالا دست
و آن باران كه عشق دارد فقط جاريست براي عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب مي داند
كه اين عدل زميني ، عدل كم دارد
تگ ها:
هر شب دستم را تنها.. بر شانه ی تنهای شـــــــــب میگذارم ؛
و برایش از " تـــــــــــو " میگویم.. . . .
بـــــــــــاران می گیرد ... .
تگ ها:
تگ ها:
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده,
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره...
... ...
همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از سکس
اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن
اینایی که همیشه میخندن
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن...
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه, اذیتشون نکنین...
تنهاشون نذارید داغون میشن
تگ ها:
خیال مـی کنــ ـــم
روزی بــ ـاز مـی گــ ــردی
آرام ازپشت ســ ـر مـی ایی
مـ ــرا که به انتهــ ــای خیابان خیره
شـده ام
دوباره به نــ ـام کوچک صدامـی زنــ ــی
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
تگ ها:
تگ ها:
تگ ها:
تگ ها:
فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت
حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت
به خاطرت مونده یکی همیشه چشمبه راهته
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره
روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی
یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون
راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره
غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه
گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره
یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی
گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم
وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر
حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه
زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار
فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم
اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
تگ ها:
تگ ها:
تو از من – من از دل
تو می خندی ، من می خندم
تو به من – من به روزگار
تو می گریزی ، من می گریزم
تو از عشق – من از خاطره
تو می روی ، من می روم
تو از اینجا – من از اینجا
کاش می فهمیدی از اینجا تا اینجا چقدر فاصله است !
تگ ها:
من یه موبایل دارم که صدای زنگش رو یادم نمیاد
تگ ها:
من دل نشستن ندارم
تو دلیل نشستن باش !
تگ ها:
كه مرابه اوج همه ي دوست داشتنيها به پروازدرمي آورد
تگ ها:
ادامــﮧ مطلب
اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی
اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــد …
میشد مغــــــــز !
دلـــــه ..
نمی فهمــــــه … !
....دلم برات تنگ شــــــده . . .
تگ ها:
زیباترین عاشقانه ای که برایم گفتی
وقتی بود که اسمم را با “میم” به انتها رساندی
تگ ها:
کنار سینما ایستاده بود به تصویر روی سر در سینما نگاه میکرد، تو یه گوشه، تصویر پسری بود که یه عینک مشکی به چشم داشت و یه عصای سفید هم تو دستش بود، تو گوشه دیگر عکس دو تا پرنده که با منقار و یه تیکه چوب ، لاک پشتی رو به طرف آسمون میبردند.
رگبار بارون تمام لباساشو خیس کرده بود ، آروم نگاهشو از پرده سینما کند و دستشو از عصای زیر بغلش جدا کرد و شال گردنشو دور گردنش پیچوند.
باد سردی هم میوزید، دختر بیچاره با زحمت فراوان و با کمک عصا ، خودشو به تیر برق کنار خیابون رسوند و به اون تکیه داد.
تگ ها:
ادامــﮧ مطلب
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت . . .
تگ ها:
سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم
چه می کند این پاییز با دلم!
عجب حال و هوای عاشقانه ایست
این روزهای خنک پاییزی
نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد
هر چند صبح تنهایی ست
و آفتاب کوچک ظهرهایش
با تمام نبودنت
دلتنگی غروب غمناکش
و سکوت دلگیر شب هایی که:
جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند
و این پاییز چه می کند با دل من!
یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد
و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم
من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام!
اما به ندیدن تو...
تگ ها:
تگ ها:
تگ ها:
اشک هایم را ندیدی ، چون محو تماشای باران بودی
ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی که حداقل
زشتی دیو خود خواهیت را ببینی
باشد که با دیگران چنان نکنی که با من کردی . . .
تگ ها:
.:Design:. |